![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( دوشنبه 89/8/10 :: ساعت 12:55 عصر)
دستهایم چیزی را کم دارند... نگاه کن چه ملتمسانه نگاهش میکنند... هراس دارم ازین که در چیز دیگری جای بگیرند... هراس دارم ازین که... نمی خواهم باور کنم دستانی که روزی... وای از آن روز که گرمای دیگری یخ آن را باز کند... لطفی، مرحمتی...
پ.ن: بعضی ها که حس میکنی خدای ادب و مهربانی اند، چه راحت دل میشکنند، چه راحت با ادبِ تمام، بی ادبی میکنند، چه راحت تو را زیر بار کلمات خرد میکنند و هوایت را بارانی...
التماس دعای فرج...یا علی...
|